زندگاني مجلس سامي در اقبال تمام

شاعر : انوري

چون ابد بي‌منتها باد و چو دوران بر دوامزندگاني مجلس سامي در اقبال تمام
کاندرين خدمت توان کردن به شرح آن قيامآرزومندي به خدمت بيش از آن دارد دلم
کاتصالي باشدم با مجلس عالي به کامهست اوميدم به صنع و لطف حق عز اسمه
تا بديدستم ولوعي داشتستم بس تمامباد معلومش که من خادم به شعر بلفرج
قطعه‌اي از عمرو و زيد و نکته‌اي از خاص و عامشعر چند الحق به دست آورده‌ام فيما مضي
در سفرگاه مسير و در حضرگاه مقامچون بدان راضي نبودستم طلب مي‌کرده‌ام
با کريم‌الدين که هست اندر کرم فخر کرامدي همين معني مگر بر لفظ من خادم برفت
نسخه‌اي بس بي‌نظير و شيوه‌اي بس بانظامگفت من دارم يکي از انتخاب شعر او
شعر او مرغي که آسان اندرون افتد به دامعزم دارم کان به روزي چند بنويسم که نيست
هست اوميدم که اين خدمت چو بگزارد تمامليکن از بي‌کاغذي بيتي نکردستم سواد
دستگير آيد مرا اما عطا اما به وامحالي ار دارد به تايي چند به يا ناسره
تا بدين بي‌خردگي معذور دارد والسلاماز سر گستاخي رفت اين سخن با آن بزرگ